پارمیسپارمیس، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

پارمیس کوچولو

19

پارمیس در مواجهه با خانوم مسنی که یکی دو تا از دندونای جلوشو از دست داده بود، رو کرد به من و گفت مامان! من: جانم مامان جان؟ پارمیس: دندون؟! من: دندون چی مامان؟ پارمیس: شِه اَسه...(شکسته) من که تا اون لحظه به دندونای اون خانوم توجه نکرده بودم، وقتی دیدم دختر کوچولوی باهوشم فرق اون خانوم رو با بقیه دوروریاش متوجه شده ، هم ذوق کردم هم خنده ام گرفت، هم نمی دونستم ماجرا رو چه جوری جم کنم که طرف بو نبره...    
25 مرداد 1391

18

مامان سرور: پارمیس بابا احسانو دوست داری؟ پارمیس: مامان سوووووووو اووووووووووو مامان سرور: چی مامان؟ یعنی منو دوست داری؟ پارمیس: همه ش!( یعنی هر 2 تون)
23 مرداد 1391

17

امروز صبح زود وقتی هوا هنوز تاریک و روشن بود، پارمیس اومد کنار من خوابید. تو اون نور کم ،دیدم که چشماش کاملا بازه. واسه اینکه هوشیار نشه و دوباره بخوابه، خودمو زدم به خواب، که دیدم صدام کرد: مامان، گفتم بله مامان جان. دیدم لباشو غنچه کرده آورده جلو که ببوسمش. منم بوسه بارونش کردم، بی خیال اینکه الان هوشیار میشه و دیگه نمی خوابه. ارزششو داشت. آهااااااااااااا راستی بعدش هم گفت: دوشِت!!! یعنی دوستت دارم!
16 مرداد 1391

16

من: تپلویم... پارمیس: تووووبووولوووو من: صورتم مث.... پارمیس بعد از کمی مکث: آبالووووو من: نه مامان جان، باید بگی هلو پارمیس: نه ، آبالووووووووووووو من: مامان... پارمیس: خوبی....(از " دارم" فاکتور می گیره) من: خیلیم... پارمیس: دوووووووووسیش....(باز هم از "دارم فاکتور می گیره) من: میشینه توی... پارمیس: ماشیییییییییییییین من: خونه مامان جان، بگو خونه. میشینه توی.... پارمیس: ماشین من: می دوزه... پارمیس: دونه دونه من: کت و دامن واسه... پارمیس با خوشحالی و فریاد: من!!!!! من: می پوشم... پارمیس: خوشِل(از "می شم" فاکتور می گیره) من : مثال دسته... پارمیس: گوووووووووووووووووووووووول( بازم از "می شم" فاکتور می گیره) البته این...
12 مرداد 1391
1